کتب روزمرگی های یک نویسنده : پشت درها همه چیز کاملا آرام و خاموش بود، روستای رو به روی دریاچه به خواب رفته بود. هیچ نور و روشنایی دیده نمی شد. مگر انعکاس نور ضعیفی از ستاره ها روی دریاچه. جینیا در کنار دروازه ی اصلی حیاط که با سرهای شیر تزئین شده بود بی حرکت ایستاده بود تا را بدرقه کند.
0 نظر