کتاب بوی قیر داغ/ محکم به سیگار پک زد. سرش را بیشتر روی شانه ی مبل فشار داد. دمپایی هاش را در نیاورده بود. اگر ساسان می دید غر همیشگی خودش را تحویلش می داد: «باز با دمپایی روی کاناپه دراز می کشیدی؟» دستش را دراز کرد فندک را گذاشت جایی که میز بود. فندک افتاد کف اتاق.
0 نظر