کتاب کنیزک و پادشاه: در شهری دور، پادشاه تنهایی زندگی می کرد. او هیچ کسی را تو این دنیا نداشت. تنها دوستش عقاب سفیدی بود که روی شانه اش می نشست.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر