کتاب شهر یخ های خیلی یخ: آب پاش را تهدید کنان به طرف غول تکان داد. غول از پله ها بالا رفت سرش را خم کرد و از در اتاق رفت تو. بعد هم رفت توی چراغش و از غصه گوشه چراقش کز کرد.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر