کتاب قصه ناتمام: به چشمهایم اعتماد نداشتم، خودش بود؟ سرم را جلوتر بردم، بعد عقلم رسید عکس را بزرگتر کنم، به نظرم خودش بود، اسم و فامیلش را ننوشته بود فقط زیر عکس مختصر نوشته بود (شری) ... یک دوست مشترک با هم داشتیم، پس خیلی امکان داشت خودش باشد. دل به دریا زدم و برایش پیغام گذاشتم(من تو دبیرستان یه دوستی داشتم که شبیه شما بود. دبیرستان پاکنژاد...) دیگر اطلاعاتی ندادم، او هم صفحهاش بسته بود و ...
0 نظر