کتاب گزینه سخن پارسی/ داستانهای کوتاه از مثنوی عطار نیشابوری/ عاشقی از فرط عشق آشفته بود ... بر سر خاکی بزاری خفته بود ... رفت معشوقش ببالینش فراز ... دید او را خفته و ز خود رفته باز ... رقعه بنبشت چست ولایق او ... بست آن بر آستین عاشق او ... عاشقش از خواب چون بیدار شد ... رقعه برخواند و بروخون بار شد.
0 نظر