کتاب دوبلینی ها : این بار دیگر امیدی به زنده ماندن او نداشتیم سکته سوم بود. شب هاب پیاپی از کنار آن خانه گذشته بودم و چشم به مربع روشن پنجره دوخته بودم و شب های پیاپی دیده بودم که پنجره مثل هر شب و با نور ضعیف یکسانی روشن است. فکر کردم او مرده باشد.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر