کتاب زندگی کوتاه است/ تازه اواخر بهار بود که سر و کله مونیکا پیدا شد. خودت در این باره می نویسی: «در دریا و خشکی مرا دنبال می کرد.» پشت به من و روبه تو. با وجود این که واقف بود به ما دو نفر در واقع یکی هستیم، مانند دیواری میانمان حائل شده بود.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر