کتاب دزیره جلد اول : اول نمی دانستم چکار باید بکنیم. اتاق انتظار باریک بود و کلی آدم نشسته و ایستاده در آن جا جمع بودند. جای تکان خوردن نبود. انتهای اتاق در دیگری بود که مرد جوانی با لباس فرم باشگاه ژاکوبن ها جلوی آن ایستاده بود. ..
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر