کتاب قصه های شاهنامه 1 (ضحاک بنده ابلیس): دوباره آمدند، گمانم درست بود. دیگر از یک فرسخی هم صدای پایشان را می شناسم. گوشم را به در می چسبانم. انگار از این پشت، چهرع زشتشان را می بینم که نزدیک می شوند.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر