کتاب از اعماق: مادر خم می شود کیسه طلا را بر می دارد. به زور پاکت و کیسه را توی دستان اش جا می دهد. شیدا تلاشی نمی کند پس اش بدهد. از روی برگ های خیس رد می شود.چفت در را که باز می کند مادر دوباره می گوید:فقط یه زنگ بزن.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر