کتاب جیمزو هلوی غول پیکر:«یک روز کرگدنی از باغ وحش فرار می کند و توی خیابان، پدر و مادر جیمز را درسته قورت می دهد. جیمز بیچاره هم مجبور می شود از آن به بعد با عمه های بدجنس و بد دهنش زندگی کند. اما روزی پیرمرد مرموزی پاکتی پر از زبان های تمساح به جیمز می دهد تا بخورد که یک دفعه پاکت از دست جیمز می افتد و زبان ها پای درخت هلو، توی خاک فرو می روند. بعد اتفاق های عجیبی می افتند که زندگی جیمز را از این رو به آن رو می کنند.»
0 نظر