کتاب عبید باز می گردد/ بیادم می آورد تنفس شتابزده اش را در شبهایی که از خاطرم گریخته بود وقتی را که کنارش بودم همیشه از بخت سازگار پیش از او بیدار می شدم که بنگرمش آن همه زیبایی را آن سپیده دم را در بازوانم. رویی آفتابی پوشیده زیر تور گیسوی پریشان ابر آن افق شاداب وطن جوانی ام را.
0 نظر