کتاب تله موش: کریستوفر رن پر انرژی و شادمانه، سوت زنان در امتداد اتاق بالا و پایین می رفت. به ناگاه طنین سوت مرتعش شد؛ سپس به خاموشی گرایید. کریستوفر روی لبه تخت نشست. چهره اش را با دستهایش پنهان کرد؛ آنگاه صدای هق هق غم آلود و شیون تلخش به گوش رسید...
0 نظر