کتاب مثلها و قصه هایشان (آبان) : یکی بود یکی نبود یک نفر بود که بر خلاف همه از زندان رفتن و زندانی شدن بدش نمی آمد. توی زندان، تمام زندانیان دست به دعا بر میداشتند که یا بیگناهیشان ثابت شود و از زندان آزاد شوند، یا اینکه به در و دروازه میزدند تا شاید شبی مرغ آمین به راه باشد و دعایشان قبول شود و کسی که از آن ها شکایت کرده رضایت بدهد تا ....
0 نظر