لبخند باشکوه آقای گیل
کد شناسه :216813
کتاب لبخند با شکوه آقای گیل/ من یه گیلم. من غرور خودمو به این مفتی مچاله نمی کنم ... یه بار غرور من شکست. می دونی کی؟ نبودی. روزی که فرش ها رو لوله کرده بودن و مجسمه ها رو می آوردن پایین. وقتی سمسار اومد و با چند تا عمله می خواست کاشی ها و مرمرهای بیرونی عمارت منو بکنه قوهای استخر اومده بودن زیر درخت شاه بلوط. و غریبانه من توی مه نگاه می کردم و دلم از حال رفت و نشستم.
0 نظر