کتاب عمو سام من: برادرم گفت و یه تاکسی گرفت که دارلین رو بفرسته خونه. ساعت شیش و نیم صبح، وقتی دارلین داشت خواب شهر آزتک رو می دید، تلفن زنگ زد.برادرم رو به خاطر آتیش زدن کلوب خودش برای گرفتن پول بیمه بازداشت کرده بودن.....
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر