کتاب هیاهوی کوهسار: چهار سال بود که از سارا خبر نداشتم. روزهای کسالت بار پشت سر هم آمده و رفته اند. بعد از دیپلم با هم کلاس خیاطی رفتیم. آخرین امتحان را داده بودیم و نمی دانستیم چه کنیم. چند ماه بعد از آزمون ورود به دانشگاه داشتیم. روزنامه ای خریدیم و توی استگاه اتوبوس نشستیم.
0 نظر