موضوع این کتاب درباره دختر جوانی به نام نمکی است که به همراه مادر پیرش زندگی میکند. تمام خواهرهای نمکی به خانه بخت رفتهاند و فقط نمکی و مادرش مانده است. مادر نمکی که میبیند چیزی از عمرش باقی نمانده به او وصیت میکند که شبها قبل از خواب هر هفت در خانه را ببندد. نمکی به حرف مادرش گوش میدهد، اما یک شب از سر غفلت خوابش میبرد و هفتمین در باز میماند. همان شب از هفتمین در یک غول وارد خانه میشود و برای نمکی اتفاقات عجیبی میافتد.
0 نظر