کتاب بائودولینو/ آرجرونی خود را داخل رودخانه انداخت و در آب غلت زد، پوست اش را با شن ریزه های کف رودخانه سایید ... کاری نمی شد کرد. آرجرونی مثل شب سیاه شده بود، و فقط سفیدی چشم ها و سرخی لب هایش را از زیر ریشش می دیدی که آن هم سیاه بود.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر