کتاب خاطره ای از کریسمس: کوئینی می خزد زیر اجاق دوستم به کفش هایش خیره می شود. چانه اش می لرزد. دامنش را بلند می کند و به اتاقش می رود. مدت ها پس از اینکه همه ی شهر به خواب عمیقی فرو رفتند هیچ صدایی از خانه ها نمی آید مگر تیک تیک ساعت ها و پت پت آتش بی جان شومینه ها.
0 نظر