کتاب شب نشینی با شکوه : آقای عرفانی پنجره را بست. نامه ها از یک نفر بود. از آقای رجایی که در انگرود تدریس می کرد و آدم باوفا و مهربان و کسل کننده ای بود. مرتب نامه می نوشت اصراری هم در جواب نامه نداشت. آقای عرفانی پاکت را اول پاره کرد همان جملات همیشگی.
0 نظر