کتاب تفریق جمعی : فتاده تخته سنگ آنسوی تر انگار کوهی بود. ... و ما این سو نشسته خسته انبوهی ... زن و مرد و جوان و پیر ... همه با یکدیگر پیوسته لیک از پای ... و با زنجیر ... اگر دل می کششیدت سوی دلخواهی ... به سویش می توانستی خزیدن لیک تا آنجا که رخصت بود.
0 نظر