کتاب مادر (ماکسیم گورکی)/ پلاگه چهار روز بعد راهی شهر شد. گاری کوچکی که حامل او و دو چمدانش بود از محله گذشت و به جلگه رسید. مادر رویش را برگرداند و ناگهان حس کرد که دارد مکانی را ترک می کند...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر