کتاب چاندرا: بابا مشغول چانه زدن بود مامان چاندرا را به گوشه ای برد تا روپوش مدرسه اش را پبوشد. به چاندرا تذکر داد ((یک وقت نگویی برای من ساری نو بخرد. ها، من هنوز آن ساری صورتی عروسی ام را دارم. تازه بابت یک ترفیع دیگر هم از دست داده.))
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر