کتاب ندای کوهستان: خب، پس قصه میخواهی و من برایتان میگویم اما فقط یکی. هیچکدامتان از من بیشتر نخواهید. دیروقت است و فردا من و تو، پری، یک روز سفر دراز در پیش داریم. امشب باید خوب بخوابید. تو هم همینطور عبدالله. من و خواهرت که رفتیم، چشم امیدم به توست.
0 نظر