رویای تبت
کد شناسه :213235
کتاب رویای تبت : قاطی مهمان ها شدم و تو رفتم. مثل دختر محجوب دم بختی گوشه ای نشستم. با خودم گفتم این هم عروسی. دیدی که چیزی نیست. مثل بقیه عروسی هاست، همان قدر معمولی و پیش پا افتاده. زنی کهابروهایش به فرق سرش نزدیک بود تا به چشم هایش، دستم را گرفت. گفتم باید بروم. ولی زن مرا کشید وسط و به یکی گفت که صدای ضبط را زیاد کند. ....
0 نظر