کتاب شبی که ستاره اش را گم کرده بود: پیشخدمت صورت غذا را می آورد. یکی را به دست من می دهد. یکی را به دست او. تنگ آب و لیوان ها را پیش از این آورده است. عینکم را از کیفم بیرون می آورم و به عادت آن روزها اول به قیمت غذاها نگاه می کنم.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر