کتاب اینگرید و گرگ/ اینگرید نمیتوانست در ِخروجی هزارتو را پیدا کند. فقط میتوانست به عقب برگردد؛ به سویِ دری که از آن وارد شده بود و کناردر شمعی میسوخت... اینگرید برگشت؛ کورمالکورمال راهش را در تاریکی پیدا میکرد و نزدیک دیوار راه میرفت... راهرو انگار بلند و بلندتر میشد. اثری از در و شمع نبود... اینگرید واقعا گم شده بود.
0 نظر