دسته بندی ها

مادران و پسران

کد شناسه :212990
مادران و پسران

کتاب مادران و پسران/ به محض اینکه پسر سنگی مادرش را ترک گفت به نزد زنی در چادر سرخ پوستان رفت. زن پیر او را به خوردن غذا و استراحت دعوت کرد. پس از صرف غذا پیرزن از او خواست روی پشت راه برود چون پشت درد داشت. او این کار را کرد ولی ناگهان احساس کرد چاقویی از چرم آهوی زن به بدنش فرو می رود.

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر