کتاب چشم: مردی حقیر، بی ظرافت، مرتعش و مفلوک در حالی که کلاه لگنی به سر داشت، وسط اتاق ایستاد و به دلایلی دست هایش را به هم مالید. این تصویری بود که من از خودم در آینه می دیدم. بلافاصله چدان را باز کردم و کاغذ و پاکت نامه درآوردم...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر