دسته بندی ها

بادبادک باز

کد شناسه :212047
بادبادک باز

کتاب بادبادک باز: گاه گاه آن دستش که آزاد بود بلند می شد و انگشت های کلفتش به چیزی توی هوا آرام ضربه می زد. ضربه های آرامی به بالا و پایین این طرف و آن طرف می نواخت انگار داشت حیوان دست آموز نامرئی یی را نوازش می کرد. یکی از آستین هایش که بالا رفت روی ساعدش علامت هایی دیدم از همان علامت هایی که روی بدن آدم های بی خانمانی که توی کوچه های کثیف سان فرانسیسکو زندگی می کردند دیده بودم...

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر