کتاب سنجاق سینه: نشست آنجا روی همان نیمکت چوبی آشنا و مثل همیشه همه جا پر بود از مورت هایی که بویشان تحریک کننده و اجتناب ناپذیر بودند. خودش خواسته بود که ایجا باشد. پاهایش او را بی اختیار نیاورده بودند.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر