کتاب یادت باشد/ سر سفره که نشست گفت : " آخرین صبحونه رو با من نمی خوری؟" . با بغض گفتم : "چرا این طوری می گی؟ مگه اولین باره میری ماموریت؟ ". گفت : "کاش می شد صداتو ضبط می کردم با خودم می بردم که دلم کنتر تنگ بشه ". گفتم : "قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می مونم منو بی خبر نذار ".
0 نظر