کتاب گذر از کوچه های رندان/ من میان هال سردرگم ماندم. دنیایم داشت آن طور می شد که او می خواست و باز من مهم نبودم. به او نگاه کردم که مثلا مشغول بازی با امیرعلی بود، در حالی که یاسمن در بغلش می خندید.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر