دسته بندی ها

ایزابل

کد شناسه :203388
ایزابل

کتاب ایزابل : هنگامی که به ایستگاه بروئی بلانژه رسیدم، که بین پون لوک بود، شب فرا رسیده بود. من تنها مسافری بودم که از قطار پیاده شد. مردی به کسوت روستایی که لباس فرم به تن داشت به سویم آمد، ساکم را از دستم گرفت و تا کالسکه ای که آن سوی دیگر ایستگاه به انتظارم ایستاده بود همراهی ام کرد. دیدن اسب و کالسکه به هر گونه جولان پرواز افکار و تصورات پایان بخشید. ...

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر